رفتم . . . رفتم . . . رفتم . . .
آخرای راه بودم که به یک دوراهی رسیدم.یک تابلو سمت راست و دیگری چپ رو نشون میداد.روی تابلوی راستی نوشته بود راه عقل و روی سمت چپی نوشته بود راه دل؛
زیر هر تابلو توضیحاتی بود
راه عقل : با دشواری فراوان همراهه در بین راه سختی های زیادی میکشی ولی آخرش به خوشبختی و سعادت میرسی.
راه دل : اولش خیلی راحته و آسون،وسطای راه کمی سنگ جلو پاته ولی بازم راه شیرین و سر سبز و قشنگیه ولی آخرش به تنهایی و غصه و شکست میرسی.
انتخاب سخت بود،خیلیا از راه عقل میرفتن ولی از اونطرف عده ای از راه دل وارد میشدن.
گیج بودم دلمو زدم به دریا و از راه دل رفتم،واقعا قشنگ بود لذتی داشت که هیچ جا حس نکرده بودم.سال ها گذشت و من از اون راه لذت میبرم.وقتی آخرای راه شد به تنهایی رسیدم.به سمت راست نگاه کردم دیدم کسایی که از راه عقل بیرون میومدن خوشحال و خرسند بودند.
کاری از دستم بر نمیومد،این راهی بود که خودم انتخاب کرده بودم.پامو از راه بیرون گذاشتم همه چیز محو شد،نه راهی بود نه همراهی نه کسی،تنهای تنهای تنها . . .
و الان من به انتهای این راه زیبا رسیدم،راهی که پایان قشنگی نداشت.من با خاطرات بین راه زندگی رو ادامه میدم و میدونم که یک روزی از پا در میام.
کمی جلو تر یک دوراهی دیگست.
سمت راست : زندگی دوباره
سمت چپ : ادامه زندگی قبلی
میخواستم سمت راستو برم اما دیگه توانی برای ادامه دادن نداشتم و همیشه در حسرت بازگشت زندگیم ماندم.
میدونم که اگه کسی دستمو میگرفت میتونستم به راهم ادامه بدم ولی تنها بودم،کسی نبود که کمکم کنه،من موندم و تنهایی و حالا خیلی وقته دارم باهاش سر و کله میزنم ولی هنوزم برام غریبه است.
همین.
نظرات شما عزیزان:
soroush
ساعت12:17---8 مرداد 1391
در نهان به انهایی دل می بندیم که دوستمان ندارند و در اشکارا از انهایی که دوستمان دارند غافلیم این است دلیل تنهایی ما...........................خدایا انچنان غریب دریای غربتمان نکن که به هر خاشاک عاطفه ای پست دست دراز کنیم...................................ای دوست زندگی کوچکتر از ان است که تو را برنجاند و زشت تر از ان که دل تو را بلرزاند.
|